هیمنهیمن، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

هیمن کوچولوی ما

این روزای هیمن......

سلام نفس مامانی.تازگیا خیلی شیطون شدی واقعا خسته میشم از دست کارات دیروز تو آشپزخونه بودم با جیغ زدن اومدی و گفتی مامان اگه بدونی چی شده من که از ترس داشتم میمردم  گفتم هیمن مامان منو ترسوندی چرا جیغ میزنی گفتی ببرا حمله کردن اینقد زیادن من نمیتونم بکشمشون بیا کمکم منم چون نخواستم بازیتو خراب کنم و  همراهیت کردمو هر دومون با هم ببرا رو کشتیم پسر گلم نمیدونم چرا اینقد به حیوونا علاقمندی و همیشه با حیوانات وحشی درگیری ......... چن روز پیش خونه مامان جون بودیم  میخواستیم برگردیم خونه که حین پوشیدن لباست دستم به چشت خورد خدا رو شکر چیزی نشد-از بس ورجه ورجه میکنی- بهت گفتم آخ مامانی ببخشید نگام کردی و گفتی اینجور نگو بهم بگو آخ...
26 بهمن 1392

شیر مرد من......

سلام نفسم الان که دارم این پستو می نویسم داری بازی میکنی این روزا تو بازیات همیشه با اژدها درگیری و جالب اینه که همیشه پسر م تو این نبرد برندس و اژدها با دستای کوچولوت کشته میشه میای دستای منو میگیری ومیبری تو اتاقتو میگی مامان نیگاه اژدها رو کشتم تازگیا ازم شمشیر میخای میگی مامان برام شمشیر بخر تا با اون ببر وشیرو اژدها رو بکشم فدای بازی کردنت مامان میترسم برات شمشیر بگیرم بجای اژدها چشای منو باباتو دراری دیروز دو سه تا از عروسکاتو آوردی یکی یکی بغلم میدادی .یواش انگاری که خواب باشن میگی مامان اینا نی نی منن خوابیدن بگیر بغلت یواش بیدار نشه .میگم فدای خودتو نی نیت پس مامانشون کجاست.میگی رفته براشون پفک بخره بعدش بهم میگی نی...
23 بهمن 1392

30ماهگیت مبارک عزیزم

بودنت حالم رو خوب میکند بوسیدن گونه های لطیف ت زیباترین لذت دنیاست              همین که هستی ودر کنارت نفس میکشم     همین که هی ببوسمت و ببوسی ام وحرف بزنی ومن نگاهت کنم چقدر دوستت دارم هیمنم     وچقد برایم همه چیزی دوستت دارم خدا را شکر برای بودنت تن سالمت برای عشقی که می دهی و می دهم برای همه روزها گذشته حال آینده مان در دانه ام امیدم 30 ماهگیت مبارک   ...
3 بهمن 1392
1